با من از دردت نگو
از غم و ماتم نگو
من خودم لبریز درد،
با من از درمان بگو
از نشاط و شادیت
از فروغ بخت خود
با من از باران بگو
از صدای دلنشین
از لطافت های آن
با من از آن خنده ها
از شکفتنهای ناز
از غرور، از زندگی
با من از شعر و شعور
حس و حال عاشقی
"با من از یاران بگو "
امروز کل باغ ، سراغ تو میگرفت
این قلب بی حساب، سراغ تو میگرفت
این کوچه های خلوت و این خانه های تار
چشم انتظار دیدن روی تو بوده اند
این تک درخت روبروی من نشسته، هم
یاد آور تو بود و جویای حال تو
چندیست دلم ، بیتاب روی توست
خلوت گزین کوی خیال تو گشته ام
این روزها جهان همه دلتنگ یاد تو
تقدیر من همه آه و فغان شده
بیچاره شد دل بیچاره ام ولی
امروز من غریبتر از هر غریبه ام
پاییز را در تابستان دیده ای؟؟
با تن پوشی سبز بهاری
بر قامت طبیعت
آسمان اما ابری و پر باران
و باران
این اشک آسمانی
می بارد که بشورد و
سبکبارم کند
از هرچه بر دلم سنگینی میکند
سپاس آسمانم که باریدی
سپاس خدایا که نشاط را به زمین بخشیدی
صبحم را به بارانت پر از خیر و برکت کردی
سپاس و هزاران سپاس
آن وقتها زندگی چقدر ساده بود ، مهربانی بین مردم ،موج میزد ،دلها صاف و صادق ،زبانها یکرنگ و بی ریا ،آدمها با گذشت و فداکار
صبح ها با صدای قل قل سمار مادر بیدار میشدم و بوی نان تازه و عطر چاییش مستم میکرد
و شبها با صدای جیر جیرکها در نور مهتاب بخواب می رفتم
در حالی که با چشمانم ستاره ای را نشان کرده و رویا می بافتم .هیچ نمی فهمیدم کی خوابم برد اما خوابهایم زیبا و رویایی بودند درست مثل دنیایم
پدر که بود، برکت را به خانه می آورد ،نشاط و شادیمان را چند برابر میکرد با آمدنش از دنیا باخبر می شدیم
صدای رادیویش تا چند خانه آنورتر میرفت و مردهای همسایه از آنطرف دیوار سر مباحث ی با پدر بحث و شوخی میکردند.هرازگاهی به اشاره ای همه را دعوت به سکوت میکرد تا گوش تیز کند و خبری را از رادیو بی بی سی و صدای اسراعیل و یا جایی دیگر گوش فرا دهد. ما از عمق خبرها بی خبر بودیم، دغدغه ما گم شدن لنگه دمپای و شلواره پاره گیر کرده در لای زنچیر چرخ دوچرخه مان بود!!!!
آنروزها خبری از عشق نبود، از پول و خانه و ماشین هم خبری نبود، اوج تجمل ما خرید تلویزیون بود ،پیش از همه اهالی کوچه که بهانه ای دست ما بچه ها شده بود برای خط و نشون کشیدن به بچه های محل که "شب حق ندارند برای دیدن سریال نادره خانم بیان"، و البته شب می آمدند و قهرها فراموش میشد و با پشمک ها و تخمه های بابا دور هم سریال می دیدیم
درباره این سایت